برخی گمان میکنند که دور از آتش معرکهها ماندن، هم آرامش میآورد و هم مراعات جنبه اخلاق است. اما زهی خیال باطل که این تنها ژست متخلق بودن است. قول شاعر;که می گوید «رفتی و آدمکارو جا گذاشتی/ قانون جنگل و زیر پا گذاشتی» تداعی اعتراض به نکته است که توی دنیایی که آدمکها و متخلقنما زیاد هستند، زندگی بی معنا است و باید فرار را بر قرار ترجیح داد. اما رجوع به وجدان و تجربیات شخصی و پیرامونی، این را اثبات میکند که خیلی وقتها درون آتش و معرکه بودن، درد و رنجش کمتر از دور از آتش بودن است و پایداری هم قدرت میآورد و هم لذت و نشاط و هم تجربه. پس بهتر است جنگل را ترک نکنیم و به قول شاعر «با جوونهها یکی شو قد بکش نگو که سخته/جنگل تازه به پا کن هر یه آدم یه درخته» جامه عمل بپوشانیم؛ بمانیم و بسوزیم و تازه شویم. به قول معروف «تا دیکته ننویسیم اغلاط خود را نمیفهمیم» بله میتوان مثل انسانهای تنها در جنگل مثل تارزان زندگی کرد و در هیچ موقعیتی که اخلاق به میان میآید گرفتار نشد اما وجدان ما از انسان و آدم چیزی دیگر است که بگذاریم و بگذریم.
برخی گمان می کنند که از معرکه بیرون ماندن هم باعث آرامش است و هم اخلاقی. اما به نظر این بی تفاوتی از انسان زنده با شعور، آدمکی صرف و بیشعور و بی تفاوت میسازد.
«تعصب اصلاً خوب نیست، بذارید هرکی طبق عقیده اش عمل کنه، کسی رو تو گور کس دیگه نمیخوابونند، مگه من مفتّش هستم، سرت درد میکنه واسه دعوا، به ما چه!» از این دست الفاظ بیان کننده ردپای آدمک شدن یک انسان زنده است.
گاه این روایت شریف را نیز مستمسک خود می کنند «در فتنه مانند بچه شتر باش، نه پشتی دارد تا سوارش شوند و نه شیری که بدوشند.» اما این روایات منکر حضور در عرصه نیست و تنها هشدار میدهد که در ایام غبارآلود فتنه نباید بازیچه و ابزار دست هیجانات و مسائل غیر منطقی شد.
- ۰ نظر
- ۲۷ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۳۲